سلام
روز سه شنبه حول و حوش 4 بعد از ظهر بودیم یک لحظه احساس کردیم زیر پام می لرزه حس بلند شدن نداشتم محل نذاشتم هنوز 15 دقیقه ای نگذشته بود تلفن زنگ خورد یک از دوستان پشت خط با یک لحن عجیب سعید کجایی؟ گفتم خونه.گفت پاشو بریم زلزله زنده اطراف شهرستان دشتی .... .
خلاصه راه افتادیم با چند تا دوستان شدیم 5 نفر. نمیدونم چه جوری رسیدیم تو راه هر کی زنگ میزد یک چیزی می گفت...
رسیدیم صحنه ای بود که واقعا گفتنش سخته یعنی شاید دستام یاری نمی کنه بنویسیم اولین جایی که رفتیم شهر شنبه بود خانه ها ویران...
تقریبا گروه های امدادی رسیده بودند خیلی ها از زیر اوار بیرون آورده بوند کنار ویرانه ها که رد میشدیم یکی داد میزد مادر یکی میزد توی سر خودش بابا یکی...
یکی دو ساعت اونجا بود دلم گرفت یکی گفت بچه ها یک روستا هست به نام درویشی هست دوره امداد رسانی درستی نشده راه افتادیم رفتیم خوشبختانه درویشی تلفات جانی نداشت فقط بیشتر خانه ویرانش ده بود.
شب قرار شد بمونیم باور شاید نکنید هر دقیقه یک زلزله با توان بالا میزد متاسفانه خانه های که درست ساخته نشد بودند یکی پس از دیگری خراب می شدند فردا شروع کردیم به کمک نیروهای امدادی .
همچنان زلزله ادامه داشت.نزدیک ظهر فکر کنم 12 بود بهتر بگم ظهر بود در یک جایی بود نه دیواری نزدیکش بود نه چیز دیگه یک دفعه زیر پام لرزید شاید باورش سخته بگم یک جورایی فکر کردم قیامته چون از ترس نمی تونستم فرار کنم یعنی نمیدونستم به کجا برم تا تموم شد چند بار مردم و زنده شدم یکی از دوستان حالش بهم خورد شروع کرد به استفراق.
شب خیلی خسته نمی شد بخوابی داشتم از پا می افتادم اومدم شهرمون هم استراحت کنم هم کمک اگه بشه جمع اوری کنم
فرداش که برگشتم خوشبختانه زلزله ها کمتر شده بود.
حادثه جالب زنده بیرون اومدن دوقلوها بود.
الان هم که شنبه شبه امداد رسانی هنوز ادامه داره واقعا هیچ جای دنیا مثل مردم ما پیدا نمیشه.
با سلام
24 ساعت فیلم آموزشی دلفی در قالب 47 درس از آقای شاهین عشایری بجنبید دانلود کنید تا از دستتون نرفته.